نانوشته هایم بسیارند
مثل بی قراری هایـم
من سکــوتم را فریـاد می کشــم
آخر این آشوب درونم مــرا می کشد
چقدر کم توقع شده ام
نه آغوشت را می خواهم نه دیگر بودنت را
همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافیست
مرا به آرامش می رساند حتی اصطحکاک سایه هایمان کافیست !
در جمـع من و ایـن بغض بی قرار
جـــای تــــو خـــــالی !
قــرارمـان فقـط
یـک مــانیــتور کـوچـک بـــود !
امّــا اکنــون قلبـــم را ببـین
که بــا هــر آف شدنــت
چــگونـه بـیقــرار آمــدنــت مـی شـــود !
نشستم من دمی در خواب باتو
کـنــار چشـــــمـهء مـهتــاب باتو
مـگـر تـاب و تـوانـــم بـرده بـودی
که بــودم لحظـه ای بیـتــاب بی تو
بیا قدم بزنیم
من با تـــــــــو
تو با هر که دلت خواست !
فقط بیــــــــــا قدم بزنیم
اصلا بیا و بگذار سایه ات باشـــــــــــم
سایه که آزار ندارد !
دارد ؟
این دلاویزترین حرف جهان را، همه وقت،
نه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو !
« دوستم داری » ؟ را از من بسیار بپرس !
« دوستت دارم » را با من بسیار بگو !
فریدون مشیری
تنها این کوه است که اگر به او بگویی دوستت دارم
او نیز بلند فریاد می زند: دوستت دارم دارم دارم . . .
یه دارو تو دنیا هست که بیشتر آدمای مریض رو خوب میکنه
نام دارو : “دوست دارم “
فقط می شود از داروخانه های محبت تهیه کرد !
اگه بعضی وقتها نمیشنوی دوستت دارم
به خاطر سایلنت دلمه ، نه اینکه معرفتم کمه !
گفتی دوستم داری به اندازه قطرات بارانی که بر روی صورتت میریزد
و من هم دوستت دارم بدون توجه به چتری که روی سرت گرفتی . . .